1000+408

ساخت وبلاگ
《 ناشکری نمیکنم ولی خب نکات منفی زندگیم دارن خیلی بیشتر از چیزای خوبش میشن و این واقعا برام ترسناکه.اینجوریم که خب اگه این روند ادامه پیدا کنه باید چیکار کنم؟ یکسال دیگه چی میشه؟ کجا خسته میشم؟ بعد اینکه دیگه نتونستم ادامه بدم چیکار میکنم؟ و…》این متن دقیقا منمبه طرز شوک آوری با خوندنش به فکر نود کشی افتادماینکه این فکر اومد ذهنم ترسناکهولی اینکه همه چیزا تموم میشن قشنگهاینکه راحت میشماینکه دگ فکری نیست بکنم اینکه دگ چرتکه انداختن برا زندگی و خرج مخارج مردم و خودم تموم میشهاینکه مقایسه ارامش روانی که بقیه دارن و ما و من نداریم تموم میشهتو یه چشم بهم زدن تموم میشه حس میکنم حس میکنم ارامشی که با تمومشدن اینا بدست میاد قشنگه...افسردگی داره رخنه میکنه توو کل وجودمحال خوب حسرت شده برام 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 19:56

یه تصمیمی گرفتمپر استرسقراره کسی باهام قراره بذاره که برخلاف سلیقه و چهارچوب های انتخابمهاصلا دلم نمیخوادش و از همین الان جوابم مشخصه منفیه ولی از سر لج با خودم اجازه دادم یه بار همو ببینیمحالا فردا یا شنبه رو نمیدونم کی بزنگناگه امروز بزنگن فردا میریم ولی اگه نزنگن من فردا رو میرم خریدوقتی با خودم فکر میکنم همش میگم دختر چرا همچین کاری کردی چرا میخوای باهاش بری بیرونمن چطو قراره کنارش بشینم من حتی حرفی برا گفتن با این شخص ندارم چرا وقت خودمو اینو تلف میکنمیه جور حس چندشی دارم عصبیم استرس دارم و قلبم با هر بار فکر کردن به این تصمیمم تندد تنددد میزنه انگار که قلبم میخواد بیاد دهنمنمیدونم از چی میترسم دقیقا و اصلا چرا لج کردم با خودمهمیشه اینجور وقتا که جوابم مشخصه از موضع بالا و حق به جانب و با اعتماد به نفس میشم ولی اینبار چرا اینجورم نمیدونمباباا ری رآ این یارو حتی برا نیم ساعت هم برام غیر قابل تصوره که رو به روش بشینم و تحملش کنمیارو ۴۲ ۴۳ سااااااالشهمن ازش از چی حرف بزنم ک مثلا نظرم عوض بشه وقتی ک از الان منفیه جوابموقتی ک از همین الان تصور سنش هیکلش چهره جا افتادش برام غیر قابل هضمهمن باهاش چند سال میتونم باشم؟اصن یه فرد جووون پایهه زبل و سرحال ک قبراق میخوامسرحاله قبراغه ولییی نه اونطور ک من میخوامفقط سنش بزرگترین مانع هستوگرنه با شناختی ک دد اینا دارن ادنای خیلی خوبی هستن و پاکشرایط مالی خیلی خوبی هم دارهقیافشم خوبه ولی پیرهههه پیره نسبت به منواقعا بقیه چجور با اختلاف سنی کنار میانچجور اصن شوگر میزننمن وقتی دلم با یکی نباشه اصن نمیتونم تحملش کنمهووف ری را پر از استرسم دوس دارم زودتر این ملاقات بگذره ... 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 19:56

اووف ری راااچه جیگر شدم :))طی یه تصمیمی که چند وقته به سرم زده بود اقدام کردم برا فیلر لبدو هفته پیش وقت گرفته بودم از تبریزولی کنکل کردم رفتم تهرانبا مریم همکارمچقدد لسترس داشتم و چقد یهویی اقدام کردم :))انقد تغییر کردمم انقد جیگرر شد لبامدکتر و دستیارش گفتن لبات جزو لبای سخته و نتیجش اونی ک میخوای ممکنه در نیادولی اووف ری را چی شدددخود دکتر و دستارش انقد کیف کردناز اتاق در اوندنی هم همههه مراجعه کننده ها که سالن انتطار بودن و قبل فیلر منو دیده بودنذووووق کردن هی میگفتن چقد تغییر کردی جقد خوشگل شدییو منم ذووووووقخدایی خیلی خوشگل شد خیلییکمی درد داشت ولی قابل تحمل بودخیلییی جیگر شدممم خیلیی ری را و خوبیش اینه مامان هم خوشش اومدابجی هم همینطورمیترسیدم از واکنششون ولی خیلی خوششون اومددد هم متوجه نشده:Dخلاصه که انقلاب کردم:)) 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 14:04

از اون روزای گند بود امروزامروز دلم خواست منم یکی بودم مث بقیه دخترای هم سن و سالم که راحت تو خونه میشینن به استراحتشون میرسنبه ورزششون به کلاسایی که علاقه دارن میرنبا دوستاشون خوش میگذروننبابا پول میده و اینا خرج میکننفارغ از هر گونه مشغله ذهنی کاریفارغ از هرگونه استرسدلم یه زندیگ اروم خواستتو مسیر خونه داشتم فکر میکردم چی میشد یه اتاقی بودوقتی خسته بودی وقتی فکرت درگیر بود وقتی نیاز به استراحت مطلق داشتیمیرفتی اون اتاق حداقل برا ۵ ۶ ساعت فکرت کلا آف میشدبه هیییچ چیز غم انگیز اضطراب اور فکر نمیکردیاصن ذهنم خالی از همه چی میشد بعدش دوباره برمیگشتی به زندگی گهولی اون چند ساعت استراحت میکردی و اروم بودی...+برای اولین بار از بیان اینکه دو شغله هستم پشیمون شدم پشیمونناراحتخجالت زدهداغون... 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 14:04

دیروز ۴ نفری با همکارا رفتیم کافه

خوش گذشت

خیلی

ببگشتنی تو راه به قدرییی خندیدم که از چشام اشک اومد و از شدت خنده حتی نفسمم بند اومده بود

خیلی خیلی خیلی خیلیییی وقت بود تا این حد نخندیده بودم

امقد خندیدم که دل دردم گرفتم از خنده :))

و وقتی منو سر کوچمون پیاده کردن

از سر کوچه تا دم در

عمیقا گفتم خدایا شکرت

:)

1000+408...
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 14 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 18:25

پریسا امروز جمعمون کرد تالاربرا جشن یلداهرکی دنگشو داد و رفتیمخوش گذشت ری رآهی دلم میخواست قر بدم برقصم :))حالم خوب بودوقتی با دوستامم یا تنهام اعتماد بنفسم خیلی اوکی هست و دوس دارم همش حالم خوب باشه و انرژی مو تخلیه کنمچند روز پیش تو مراسم نوه منیژه خانم اصن فضا انقد سنگین بود برام به زور رقصیدمامروز ولی هی دلم میخواست برقصم با اهنگ بلند هم خوانی کنمحالا نه اهنگو درست بلد بودم نه درست میرقصیدم ولی کلا حالم خوب بود سر جامم ک نشسته بودم هی سونه هامو تکون میدادم میرقصیدمرو به روی سِن رو دیوار یه اینا بزرگ هم بود وقتی خودمو دیدم بیشتر از قبل از خودم خوشم اومد و حس خوب گرفتم لباسام موهام کلا خیلی خوب بوداز قیافمم میشد حال خوبی که دارمو خوندپس بیشتر رقصیدم:))دکور یلدا هم زده بودن چند تا عکس هم گرفتیمفال هم گرفتیم خیلی باحال بودجناب حافظ گفت چند وقته دنبالهمدل و شریک برای کار میگردینگرد به خودت تکیه کندلت ساده و بی آلایشهبا دوستات بگرد و خوش بگذرونو قشنگی فال برام این بود ک با دوستام جایی بودم که داشتیم خوش میگذروندیم:)+خدایا مرسیشکرت ♡ 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 13 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 18:25

یا من ادم زیادی مودی ای هستم

یا واقعا روحا خستم

شدیدا هر کلمه و حرف اطرافیان رو خوب و بد بودن حالم تاثیر میذاره

اصلا حالم با خودم خوب نیس و این خیلی بده

بدتر اینکه حس میکنم کسی هم اصلا از با من بودن خوشش نمیاد هرچند ک تلاش میکنم وقتی همراه کسی و تو جنعی ام خوب باشم و سرحال

ولی انگار جوش نمیخورن باهاشون

1000+408...
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:48

همین اول بگم کلا تموم شد باهم بودنامونحسی که داشتم اذیتم میکرد و دو سه شب پیشم برگشت گف وقتی همکاری نمیکنی اذیت میشم و این حرفا منم گفتم اوکی دیگه باهات بیرون نمیام تا اذیت نشیشدیدا برخورد بهم شدیددد و ناراحتمحالا خوشحالم دلیلی پیدا شد که کنسل کنم وگرنه خودم نمیتونستم تصمیم قرص و محکمی بگیرم.حالاااااا بگم از دیروز و پریروزبابایی تولدمو تبریک گف اصلاااا باورم نمیشد فک کردم دیگه منو یادش نیس یا چون من حالی ازش نمیپسم پس اونم شاید دیگه سراغمو نگیرهولی یادش بود و شدیدا سورپرایز شدمآمنه هم یادش بود باورت میشه ری راااا ، خودم که ذوق کردممهسا و شکیبا هم انتظارشو داشتم مثل هرسال به یادم بودنولی قشنگتر از همه دیروز رفتیم خونه لیلا،به مناسبت خونه جدیدشیهو سورپرایزم کردنمائده کیک پخته بود برام و شدیدا سورپرایز شدمبغلشوون کردم :) حقیقتش از وقتی مه را ن بغلم کرده مزه بغلو چشیدم ،قبلا سختم بود ولی الان هیلی راحت تونستم احساسمو بریزم بیرون و خوشحالیمو ابراز کنمخیلی ذوق کردم خیلیییمثه بچه ها ذوقم از چشام مشخص بود حتی تو عکسام هم مشخصهتو شرکت هم خودم اعلام کردم تولدمه انتظارم نداشتم حواسشون باشه چون رفیقه صمیمی نیستم باهاشونخودم اعلام کردم و دوتا کیک صبحونه کوچیک از این بسته بندیا داشتم اونارو بین بچه ها تقسیم کردمسهیلا برام شمع پیدا کرد اورد و با همون یدونه شمع و یه تیکه ۲ ۳ سانتی کیک تولد گرفتیمتاااازه نگمم برات ری رآبرفم مثه این دو سه سال اخیر ، روز تولدم برف اومد و چقد لذت بخش بود براماقای عزیزی هم (میخ کن) نداشتم دیروز برام اورد و من گذاشتم پای کادوی تولدم و همینجوری ذوق کردم الکی الکی :))به خونه هم اعلام کرده بودم تولو نمیخوام ولی دیشب دد با کیک اومد،منم سریع خوابیدم :/ اصلا دوست نداشتم 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:48

من خیلی حالم خوبه ری رآ

امروز تابلو سر در اتلیه رو نصب کردم

نمیدونی چقد حس خوبی دارم وقتی پله پله پیشرفت خودم رو دارم میبینم

من به آرزوم

به ری رآم جون دادم

1000+408...
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:48

همین اول بگم کلا تموم شد باهم بودنامونحسی که داشتم اذیتم میکرد و دو سه شب پیشم برگشت گف وقتی همکاری نمیکنی اذیت میشم و این حرفا منم گفتم اوکی دیگه باهات بیرون نمیام تا اذیت نشیشدیدا برخورد بهم شدیددد و ناراحتمحالا خوشحالم دلیلی پیدا شد که کنسل کنم وگرنه خودم نمیتونستم تصمیم قرص و محکمی بگیرم.حالاااااا بگم از دیروز و پریروزبابایی تولدمو تبریک گف اصلاااا باورم نمیشد فک کردم دیگه منو یادش نیس یا چون من حالی ازش نمیپسم پس اونم شاید دیگه سراغمو نگیرهولی یادش بود و شدیدا سورپرایز شدمآمنه هم یادش بود باورت میشه ری راااا ، خودم که ذوق کردممهسا و شکیبا هم انتظارشو داشتم مثل هرسال به یادم بودنولی قشنگتر از همه دیروز رفتیم خونه لیلا،به مناسبت خونه جدیدشیهو سورپرایزم کردن مائده کیک پخته بود برام و شدیدا سورپرایز شدمبغلشوون کردم :) حقیقتش از وقتی مه را ن بغلم کرده مزه بغلو چشیدم ،قبلا سختم بود ولی الان هیلی راحت تونستم احساسمو بریزم بیرون و خوشحالیمو ابراز کنم خیلی ذوق کردم خیلییی مثه بچه ها ذوقم از چشام مشخص بود حتی تو عکسام هم مشخصهتو شرکت هم خودم اعلام کردم تولدمه انتظارم نداشتم حواسشون باشه چون رفیقه صمیمی نیستم باهاشون خودم اعلام کردم و دوتا کیک صبحونه کوچیک از این بسته بندیا داشتم اونارو بین بچه ها تقسیم کردمسهیلا برام شمع پیدا کرد اورد و با همون یدونه شمع و یه تیکه ۲ ۳ سانتی کیک تولد گرفتیم تاااازه نگمم برات ری رآبرفم مثه این دو سه سال اخیر ، روز تولدم برف اومد و چقد لذت بخش بود براماقای عزیزی هم (میخ کن) نداشتم دیروز برام اورد و من گذاشتم پای کادوی تولدم و همینجوری ذوق کردم الکی الکی :))به خونه هم اعلام کرده بودم تولو نمیخوام ولی دیشب دد با کیک اومد،منم سریع خوابیدم :/ اصلا دوست 1000+408...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+408 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rira-curly بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 19:27